زورق شکسته ای را می مانم در دریای متلاطم زندگی؛که با هر تکانی به این طرف وآن طرف کوبیده می شوم
گاه با موج غفلت بلند می شوم وبعد محکم بر روی آب پشیمانی کوبیده می شوم
وگاهی هم محکم به تخته سنگ هوای نفس می خورم و باز هم ذره ای از وجودم فرو می ریزد
کاش برایم تجربه شود و درس بگیرم
آرزوی ساحلی امن را دارم
خدایا برسان برایم کشتی نجاتی از تبار سفینه النجاه
اورا برسان تا برهاند مرا از این همه واماندگی
او را برسان تا مرا وهمه آنان که مثل منند را برساند به ساحل امن الهی
آمین